آرتين آرتين ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

آرتين مامان

كوچولوي عزيزم روزت مبارك

آرتين قشنگم، 16 مهر روز جهاني كوچولوهاست. خدا رو هزار هزار مرتبه شكر كه به ما يه  كوچولوي نازنين داده كه بتونيم روز كودك و بهش تبريك بگيم. امروز با اين كه دلم كلي از دست اين آدم بزرگا گرفته بود اما وقتي اومدم مهد كودك دنبالت و  ديدم يه تاج به مناسبت روز كودك روي سرت و لبات پر از خندست منم دلم از ديدن شادي تو  شاد شد. عزيزترينم دنياي بچه ها، دنياي پاكي و مهربونيه لطفا حتي وقتي بزرگم شدي سعي كن  مثل الان پاك و مهربون و شاد باشي. خداي بزرگ از اين كه آرتين و به ما دادي خيلي ممنونم.     ...
19 مهر 1393

اولين جايزه مهد كودكي

پسر قشنگم، ديروز از مهد كودك به مناسبت اول مهر يه خرس پشمالو قهوه اي هديه گرفتي. البته چون شما هفته پيش به خاط مريضي مهد نرفته بودي، ديروز هديت و دادن بهت. عزيزترينم، اين قدر شيطون و بانمك شدي كه نگگگگگگو   . گوشي تلفن رو برمي داري و شروع مي كني بلند بلند حرف زدن بعدم گوشي و پرت مي كني و مي ري ديروز رفتيم فروشگاه خريد كنيم، بابايي شما رو گذاشته تو چرخ خريد شمام هرچي ما مي نداختيم توي چرخ رو  پرت مي كردي بيرون. راستي يه چيز ديگه دماغت و كشف كردي و نتيجه اين كشف اين كه دستت و مي كني تو مماخت خيلي با نمك اين كارو مي كني ولي ماماني اين كار اصلا خوب نيست اميدوارم زود يادت بره. دوستتت...
8 مهر 1393

يه هفته خيلي بد

عزيزترينم اين هفته، هفته بدي بود پر از تب و بي حالي و گلودرد و گوش درد. تا حالا اين طوري  بي حال نديده بودمت.همش يه گوشه ساكت و بي حال دراز مي كشيدي. سه شنبه  خيلي  تب داشتي با بابا برديمت پيش دكتر صفايي. دكتر معاينت كرد و گفت كه ببريمت  آزمايش.  ترسيده بودم خييييييلي.برديمت آزمايشگاه، موقع خون گرفتن عين يه مرد كوچولو اصلا گريه نكردي اما تنت داغ بود خيلي داغ چشمات سرخ شده بود.با بابا سريع رفتيم مطب. دكتر گفت  سريع لباساشو در آريد و پاشويش كنيد.بعد يه ساعت تبت اومد پايين اما من و بابايي و خيلي  ترسوندي خيلي. ديشب حالت خوب شده بود سرفه مي كردي اما سرحال بود...
5 مهر 1393
1